امام رضا (ع)

به نام خالق عشق

بیـــــــــــــا تو تا ببینــــــــــــی....!!!!!

 

پدرشان می گفتند:"زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش."

خودشان می گفتند:"سه موقع می آیم سراغ تان. اول: نامه های اعمال را که می دهند.

دوم : پل صراط. سوم: پای حساب کتاب."

پسرشان می گفتند:" از طرف خدا ضمانت می کنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم."

.

.

.

به امام جواد(ع) گفتم:"بعضی ها می گویند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتی به ولایت عهدی راضی شد."
گفت :"دروغ می گویند . پدرم را خداوند رضا نامید چون ، خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خوشنود بودند."
گفتم :" مگر بقیه پدرانتان پسندیده ی خدا و ائمه نبودند؟"
گفت :"چرا؟"
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟"
گفت:" چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند."

.

.

.

از مدينه تا خراسان شتربان امام بود. مردي از روستاهاي اصفهان. سني مذهب. به خراسان که رسيدند امام کرايه شان را داد.رو کرد به امام: "پسرپيامبر!دست خطي بدهيد برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برايش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشي. دوستان و شيعيان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."

 

.

.

.

مأمون گفته بود امام را پشت سر هارون خاک کنند. کلنگ زمین را نشکافد . اباصلت می گفت:"امام روزی خاک چهارگوشه را بویید ، گفت :این گوشه مدفن من است، اگر همه ی کلنگ های خراسان را بیاورند، سه طرف دیگر شکافته نخواهد شد." مجبور شدند امام را جلوی هارون دفن کنند. قبر امام قبله ی هارون شده بود.

.

.

.

حرف هايش کسي را نمي آزرد.حرف کسي را قطع نمي کرد.حاجت احدي را اگر برايش مقدور بود رد نمي کرد. پاهايش را جلوي کسي دراز نمي کرد. تکيه نمي داد. با هيچ کس بد حرف نمي زد حتي با خدمه اش . آب دهانش را جلوي کسي نمي انداخت .قهقهه نمي زد ، تبسم مي کرد. مي گفت بي ادبي است در کوچه و بازار چيزي بخوريد . شب ها کم مي خوابيد . زياد روزه مي گرفت . صدقه خيلي مي داد، مخصوصا در تاريکي شب.

.

.

.

معجزات امام رضا (ع) در طول تاریخ بسیار زیاد بوده است هنوز بسیار معجزه اتفاق مییفته در حرم اقا امام رضا (ع
یکی از معجزات در سال 1385 در حرم خود اقا رخ داد :

خادم های امام رضا (ع) که مثل همیشه در حال عوض کردن گل های بالای حرم امام رضا(ع) بودند . ناگهان گلدان از دست خادم رها میشه و طرفی که بانوان در حال زیارت بودن می افته و روی سر دختری که در کنار شسته بود می افته همه به طرف دختر می رن ...سر دختر کاملا شکافته شده بود و خون همه جا رو فرا گرفته بود سریع این دختر رو به بیمارستان می برند خادم هم که از ترس جرات حرکت نداشت در جای خود می لرزید تا اینکه تقریبا 4 ساعت بعد از حادثه پدر دختر به حرم اومد و سراغ اون خادمی که گلدون از دستش افتاده بود رو گرفت تا اینکه این خادم پدر دختر رو دید ترس همه ی وجودش رو فرا گرفته بود و با خود می گفت ( نکنه دختر فوت شده باشه نکنه .....) که پدر به این خادم رسید و در کمال نا باوری پدر خادم رو بغل و او را بوس می کرد و اشک در چشمان پدر پر شد خادم گفت من سر دختر شما رو شکستم و شما من رو بغل و می بوسید؟؟؟ 
پدر گفت دختر من از زمانی که به دنیا امد نابینا بود و به مشهد اومده بود تا شفا بگیره زمانی که اون گلدون به سر دخترم خورده بود دکترا می گفتند که به طرز کاملا عجیبی چشمان دخترم بینا و باز شده بود که اقا امام رضا (ع) شفای او رو داد...!

 


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت18:31---5 آبان 1392
وااااااااای زینب جونم من عاشقه این یکی پستتم مثله خوت لاااااااایک داره
پاسخ: قربونت عزیزم.... خوووووووو شرمندم کردی خووووو


mmy
ساعت17:18---2 آبان 1392
ايشالاااااااااااااااااا همه با هم بريم پابوس آقا امام رضا ( عليه السلام )
پاسخ: خوش اومدی دوسته گلم.... ایــــــــــــشالله


omid
ساعت11:15---29 مهر 1392
salam weblog khobi darid man omid hastam to iran 2

mamnon ke maghalamo khondid
پاسخ: سلام دوسته گلم منم ممنونم که بهم سر زدین


mehdi
ساعت3:35---18 مهر 1392


mehdi
ساعت3:27---18 مهر 1392
سلام وب قشنگی داری اگه دوس داشتی به منم سر بزن مرسی. منتظرم

خسرو
ساعت21:44---10 مهر 1392
ابجی کاش میشد من میرفتم جایی که در این عکس است
پاسخ: سلام داداش... عیب نداره ناراحت نباش... منم تا حالا نرفتـــــــــــــــــــم... ایشالله هممون طلبیده میشیم و میریم پا بوسه آقا:)


خسرو
ساعت21:41---10 مهر 1392
کسی که برای محبت حدود قائل می شود ، معنی محبت را نفهمیده است . . .

nourizadmohammd
ساعت13:36---8 مهر 1392
slm merc az matalebe zibaton besiyar zibast vali 2ta matlabe jadid bezar merc azizam
پاسخ: سلام دوســــــــــــــته عزیــــــــــــــزم.... خیلی خیلی ممنونم ک ب وبم سر میزنی و نظر خوشکلتو میزاری.... چشم حتما.... رو چشم....


نگین
ساعت15:19---7 مهر 1392
وقتي تو باشي...
ميتوان اميدوار بود
به انسان
به دوستي
به تمام خوبي ها
به هر آن چه در اين روزگار ته كشيده است!




mehdi
ساعت19:40---4 مهر 1392
گر عفو کنی یا نکنی حق داری
گر نامه ام امضا نکنی حق داری
با این همه عصیان و خطاکاری ما
گر چهره هویدا نکنی حق داری


nourizad mohammad
ساعت13:28---2 مهر 1392
salam

msle hamishe perfect

vaghan chi nmishe goft az bas k khobe

movafagh bashi
پاسخ: سلام دوسته عزیزم... از اینکه دوسته گلی مثه شما همیشه مطالبمو دنبال میکنه خعــــــــــــــــــــــــــلی خوشحالم... بازم بیاییــــــــــــــــــن هــــــــــــــــا .... نه که چشمتون کنم دگ نیایین....خخخخ:D


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: امام رضا, مطلب ویژه, داستان درباره ی امام رضا, داستان کوتاه درباره ی امام رضا, داستان مذهبی,
نوشته شده در سه شنبه 2 مهر 1392ساعت 11:9توسط~زینب درفشان

کد حرکت متن دنبال موس